❤bangtangirls.kpopstory❤

K-pop Story

❤bangtangirls.kpopstory❤

K-pop Story

❤bangtangirls.kpopstory❤

سلام.اسمم زینبه و عاشق گروه(bts)هستم و این وب رو هم برای همین گروه زدم.این جا مطالب های مثل:اخبار،بمب،برنامه وی،داستان....از همین گروه گذاشته میشه و ممنونم ک دنبالم میکنید
.....:(امید وارم تا وقتی ک تو وبم هستید بهتون خوش بگذره):.....

نویسندگان

اینم از وان شاتی ک تازه نوشتم


-«آه کمرم..این دیگه چی بود؟»

   سرشو بالا گرفت و برای اولین بار چشمش بهش افتاد.به کسی که زندگیش وابسته به اشکهای او بود وی روی زمین کنار ساحل نشسته بود و بی صدا گریه می کرد گل پژمرده که تنها گل روییده در ساحل بود وقتی اشک های وی رو دید با خودش گفت:بارون اشک؟؟؟یعنی برای کی اینقدر داره گریه میکنه؟آه...چرا بلند شد؟؟؟؟اینکه تازه اومده بود!

وی از روی زمین بلند شد و کنار دریا شروع کرد به قدم زدن و مستقیم رفت

گل واژگون سرشو بلند کرد و گفت:صبر کن چرا رفتی؟؟؟؟بیا یکمی بیشتر پیشم بشین(سرشو پایین انداخت و ادامه داد)منم مثل تو تنهام دلم یه همنشین میخواد...من که نمیتونم برای عشق از دست رفته ام گریه کنم حداقل تو بیا بجای هردومون اشک بریز و گونه های منم خیس کن

حیف که وی یک کلمه از حرف های گل رو نشنید این روز اولی بود که اشک های وی گل رو سیراب کرد روز بعد دوباره وی به همونجا رفت اینبار گل شاداب تر از دیروز بود وی کنار دریا نشست و به روبرو خیره شد

-:آه جی هوپ ! منو ببخش(این جمله ای که وی به زبون آورد باعث شد که گل از خواب بیدار بشه)سرشو بالا گرفت و گفت:آه تو اومدی؟(خنده ای کرد و ادامه داد)بریز پسرک غمگین بارون اشک هاتو میخوام کمکم کن زنده بشم

   دوباره اشک های وی سرازیر شد.گل دهنشو باز کرد و تمام اشک های وی رو تا ته خورد.ناگهان آسمون سیاه شد و باد شدیدی وزیدن گرفت.وی اونقدر توی فکر بود که اصلا متوجه اطرافش نمی شد.گلی که جلوی وی بود در زمین فرو رفت و درست همون لظه دختری زیبا کنار وی ظاهر شد

   هوا دوباره آفتابی شد و همه چیز آروم گرفت دخترک گفت:خیلی وقته که منتظر این لحظه بودم

وی به خودش اومد و به دخترک خیره شد و گفت :تو کی هستی؟(دخترک لبخند سردی تحویل وی داد) و گفت:گل واژگون تنها گلی که روی زمین اینجا روییده بود همونی که با اشک های تو زنده شد.

وی گفت پس بالاخره راهی پیدا شد تا باهات صحبت کنم؟؟؟چرا  جی هوپ رو از من گرفتی؟؟؟(صادشو بالا برد ) چرا لعنتی؟؟؟؟چرا آرزو نکردی خودم بمیرم؟؟؟

دخترک گفت:تو هم همونی بودی که تنها معشوقه ی منو ازم گرفتی.یادته؟؟؟عشق منو از شاخه چیدی و دادی به عشقت...الان دارم لذت میبرم که تو رو اینجوری میبینم.وقتی خدای عشق به من گفت تاوان این کارت رو چطوری بدی ؟؟؟ من ازش خواستم که معشوقه ات رو توی آب ها جلوی چشمات غرق کنه تا بفهمی درد عشق چیه؟؟؟

وی بلند شد و به دریا نزدیک شد و شروع کرد به گریه کردن و گفت:حداقل جسدش رو به من برگردون ..خواهش می کنم.دخترک گفت:اونوقت جسد معشوقه ی پرپر شده منو تو چطور بهم برمیگردونی؟؟؟

وی کنار دریا نشست ناگهان خدای عشق ظهور کرد وی بلند شد و گفت:دفعه ی پیش که امر کردی باید با این عشق بسوزم...تا کی؟(صداشو بلند کرد)تو ازم خواستی اگر واقعا عاشقم به پای گل اشک بریزم تا زنده بشه میبینی؟؟؟عشقم حقیقی بود...اون الان زنده شده پس من چی؟؟؟چرا هیچ کاری برای من نمیکنی؟؟؟

خدای عشق گفت:آروم باش وی.من ازت خواستم اینکارو کنی تا گل به انسان تبدیل بشه تابه هردوتون توی یه شرایط مساوی یه شانس بدم.

دخترک بلند شد و وی اشک هاشو پاک کرد.هردوشون به خدای عشق نزدیک شدن خدای عشق گفت:وی...جی هوپ چطور غرق شد؟

وی با بغض گفت:کنار دریا ایستاده بود و من همینطور که نگاهش میکردم خوابم برد و با صدای فریادهاش بیدار شدم میدونستم که داره غرق میشه ولی شنا بلد نبودم و نتونستم نجاتش بدم.

خدای عشق  گفت:گل واژگون تو چطور عشقت رو از دست دادی؟؟؟

دخترک گفت:همون روز بود که وی از شاخه چیدش و  دادش به جیهوپ.

خدای عشق گفت:حالا عشق هردوتون توی دریا مرده وی تو شنا بلد نیستی گل واژگون تو اصلا نمیدونی شنا چیه به خواست من عشق هردوتون توی آّب زنده میشن گل واژگون...عشق تو هم تبدیل به آدم میشه ولی هردوشون درحال غرق شدنن الان شما شانس نجات دادنشون رو دارید هرکدومتون که بتونید عشقتون رو نجات بدین تا ابد کنارتون میمونه.

وی از خوشحالی شروع کرد به گریه کردن

خدای عشق گفت:وی از روی اشکهای حقیقی که گل رو تونست تبدیل به آدم کنه فهمیدم که عشقت میتونه واقعی باشه.(رو به دخترک کرد)ولی تورو نمیدونم.

ناگهان امواج آب بالا رفت خدای عشق غیب شد آسمون سیاه شد و جزر و مد دریا شروع شد....

یکدفعه صدای جی هوپ به گوش خورد:وی پاشو ببینم...چرا هروقت میایم ساحل تو میخوابی؟(کنار وی نشست و سرش روی شکمش گذاش)آخیییی چه هوای خوبیه مگه نه؟

وی که چشماش رو مالش میداد یکدفعه بلند شد و سر جی هوپ رو کنار زد جی هوپ گفت:اخ سرم چته تو؟؟؟دیوونه شدی؟

  وی کنار پاشو نگاه کرد و خنده اش گرفت گل واژگون دوباره توی خاک اسیر تنها شده بود و وی یادش اومد اون لحظه ای رو که خدای عشق داشت به صدای هردوشون گوش میکرد وی اون لحظه که جزر و مد دریا شروع شده بود داشت با خودش میگفت:اینبار شده غرق بشم نمیذارم جلوی چشمام بمیری جی هوپم

ولی دخترک میگفت:اگر نجاتت هم ندم میتونم با این تن جدید یه زندگی جدید رو شروع کنم

اون لحظه بود که عاشق حقیقی دستش برای خدای عشق رو شد و وی دوباره جی هوپ رو به دست آورد

وی  به جی هوپ خیره شد او روی ساحل دراز کشیده بود و آفتاب میگرفت

وی تنها گل ساحل رو از شاخه چید و اونو پر پر کرد و بروی جی هوپ ریخت و به صورتش نزدیک شد و اونو ب/وس/ی/د و توی دلش خندید و گفت:هه گل عاشق!


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی